کد مطلب:210797 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

دعای فرج
اللهم احرسنی بعینك التی لا تنام و اكفنی بركنك الذی لا یرام و احفظنی بحفظك الذی لا یضام و اكلانی فی اللیل و النهار و ارحمنی بقدرتك علی انت ثقتی و رجائی فكم من نعمة انعمت بها علی قد لك بها شكری و كم من بلیة ابتلیتنی بها قل بها لك صبری و كم خطیئة ركبتها فلم تفضحنی فیا من قل عند نعمته شكری فلم یحرمنی - و یا من قل عند بلائه صبری فلم یخذلنی و یا من رآنی علی الخطایا فلم یعاقبنی. یا ذالمعروف الذی لا ینقضی ابدا و یا ذالایادی التی لا تحصی عددا و یا ذاالوجه الذی لا یبلی ابدا و یا ذالنور الذی لا یطفأ سرمدا اسئلك ان تصلی علی محمد و علی آل محمد كما صلیت و باركت و ترحمت علی ابراهیم و ان تكفنی شر كل ذی شر. بك ادرا فی نحره و اعوذ بك من شره و استعینك علیه - اللهم اعنی علی دینی بدنیای و علی آخرتی بالتقوی و احفظنی فیما غبت عنه و لا تكلنی الی نفسی فیما حضرته یا من تضره الذنوب و لا تنقصه المغفره اغفر لی ما لا یضرك و هب لی ما لا ینقصك یا الهی اسئلك فرجا قریبا و اسئلك العافیة من كل بیته و اسئلك الشكر علی العافیه و اسئلك دوام العافیه و اسئلك الغنی عن الناس و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اللهم بك استدفع مكروه ما انا فیه و اعوذ بك من شره یا ارحم الراحمین [1] .

در خبر دیگر است كه چون ربیع حاجب امام را وارد بر اطاق منصور كرد گفت پناه به خدا از این جبار: معلوم بوده كه منصور قصد كشتن خود را به ربیع گفته بوده - اما



[ صفحه 285]



امام فرمود علی من الله جنة واقیة تعیننی انشاءالله خداوند برای ما یك سپری قرار داده كه مانع اذیت او است - چون وارد شد - منصور گفت: یا جعفر قد علمت ان رسول الله قال لابیك علی بن ابیطالب لو لا ان تقول فیك طوائف من امتی ما قالت النصاری فی المسیح لقلت فیك قولا لا تمر بملاء الا اخذوا من تراب قدمیك یستشفون

گفت ای جعفر می دانی پیغمبر به پدرت علی بن ابیطالب گفت اگر طوایفی از امت من نبودند قائل به گفتار نصاری در قول مسیح از جهت صلب و قتل بودند هر آینه در حق تو می گفتم چیزی كه تو را از خاك بیرون بكشند و خاك پای تو را سرمه چشم سازند.

علی بن ابیطالب گفت قال علی یهلك فی اثنان و لا ذنب لی محب غال و مبغض مفرط او گفت دو دسته در حق من هلاك می شوند اول دوستانی كه راه غلو و افراط پیش می گیرند و دوم آنها كه حقد و حسد و كینه خواهند ورزید.

(علی اللهی ها - و ناصبی ها).

اكنون ای جعفر تو هم می دانی مردم در حق تو چه می گویند آنها یعنی مردم حجاز و عراق گمان كرده اند تو حبر امتی و حجت خدا هستی و ترجمان علوم حق و مخزن دانش و بینش هستی اینك بگو ببینم تو در كدام مراحل مذاكره جد و پدرت هستی و كدام راه را می پیمائی.

منصور می خواست بگوید تو یعنی امام جعفر صادق یا غالی است یا مبغض.

فقال الامام الصادق (ع) انا فرع من تلك الزیتونه

فرمود من شاخه همان درخت و میوه همان باغ هستم من وارث علوم جدم و پدرم می باشم.

منصور به حاشیه نشینان مجلس خود گفت این اشاره به امام صادق مرا در یك دریائی انداخته كه ته و كنار ندارد و او یك منزلتی دارد كه نمی توانم او را بكشم و نه می توانم تبعید نمایم - اگر از شجره نبوت نبوده و میوه باغ ولایت نبوده چنان عقوبت می كردم كه از تصور همه خارج باشد.

فقال المنصور قد احالنی علی بحر لا یدرك طرفه و لا یبلغ عمقه هذا هو الشجی المعترض فی حلوق الخفاء الذی لا یجوز نفیه و لا یحل قتله و لو لا ما یجمعنی و اباه من شجرة طاب اصلها و بسبق فرعها و عذب ثمرها لكان منی الیه ما لا تحمد عقباه لما



[ صفحه 286]



یبلغنی عنه من شدة عیبه لنا و سوء القول فینا

مدلول گفتار منصور این است من در یك دریای بی كرانی متحیر مانده ام زیرا پدرش درختی بود پاك و طیب و میوه ای داشت شیرین و گوارا ولی فرزند او پشت سر ما بدگوئی می كند.

«فقال الامام الصادق علیه السلام قولا فیه اعتذار»

امام از او از این سعایت ها كه نموده بودند عذرخواهی كرد فرمود این چنین نیست كه به تو گزارش داده اند و تو تصور كرده ای.

«فقال المنصور صفحت عنك لعذرك و تجاوزت عنك لصدقك فحدثنی بحدیث انتفع به و یكون لی زاجرا عن الموبقات».

منصور گفت از تو گذشتم و عذر تو را پذیرفتم و برای راستی تو صرف نظر كردم اما اكنون حدیثی برای ما نقل كن كه از آن منتفع شویم و آن حدیث ما را در ضجرت ها و موبقات متذكر سازد.

«فقال الصادق علیك بالحلم فانه ركن العلم و املك نفسك عند اسباب القدرة فانك ان تفعل ما تقدر علیه كنت كمن شفی غیظا و تداوی حقدا و یحب ان یذكر بالصولة و اعلم بانك ان عاقبت مستحقا لم تكن غایة ما توصف به الا العدل و الحال التی توجب الشكر افضل من الحال التی توجب الصبر».

فرمود ای منصور كوشا باش بردبار و شكیبا باش كه ركن و اساس علم حلم است و دقت كن بتوانی تملك نفس نمائی در موقعی كه قدرت داری و اسباب انتقام برای تو فراهم است تا بتوانی غیظ و خشم خود را فرونشانی و حقد و كینه را به حلم مداوا كنی و دوست بدار كه با قدرت و صولت و استیلا از انتقام درگذری و بدانی كه در عاقبت و آخرت تو هم روز انتقامی هست كه آن روز به عدالت و انصاف با مردم مدارا می كنند تو هم بكوش كه به عدل و نصفت با خلق رفتار كنی و به نحوی عمل كن كه موجب شكر و سپاس مردم قرار گیری كه آن حال بهتر برای تو و موجب صبر و بردباری و شكیبائی است.

«فقال المنصور وعظت فاحسنت و قلت فاوجزت».

گفت خوب موعظه كردی و خوب وفاء به عهد نمودی - و اما مرا مرخص نموده به احترام به منزل برگردانیدند.



[ صفحه 287]



در روایت دیگر است كه چون منصور سال 147 به حج خانه خدا رفت یك سال قبل از شهادت آن حضرت به مدینه رسید و به ربیع حاجب گفت بفرست جعفر بن محمد را بیاورند در هر حال باشد و با تعب او را وارد كن گفت قتلنی الله ان لم اقتله.

خدا مرا بكشد اگر او را نكشم - ربیع عمدا یا سهوا فراموش كرد باز به حضور منصور رفت همان عبارت را تكرار كرد كه بفرست با هر رنجی و تعبی باشد جعفر بن محمد را بیاورند ربیع فرستاد امام صادق آوردند.

«فقال جعفر بن محمد لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».

وقتی امام ششم وارد بر منصور شد خلیفه دوم عباسی چنان فحاشی كرد كه مورخین از نوشتن كلمات او شرم كرده اند - آنگاه گفت «اتخذك اهل العراق اماما یجبون الیك الزكوة اموالهم و تلحد فی سلطانی و تبغی علی الغوائل قتلنی الله ان لم اقتلك».

گفت مردم عراق تو را امام واجب الطاعه می شناسند و برای تو زكوة مال خود را می فرستند؟!

تو در سلطنت ما راه الحاد پیش گرفتی و ایجاد شر و فساد می كنی خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم.

«فقال الامام الصادق علیه السلام ان سلیمان اعطی فشكر و ان ایوب ابتلی فصبر و ان یوسف ظلم فغفر و انت من ذاك السنخ!!

فرمود سلیمان به مقام و مدارج سلطنت شكر نموده و اعطا می كرد و سپاسگزاری می نمود ایوب مبتلا به مصائبی شد و صبر كرد و یوسف ظلم كشید و برادران را بخشید و تو هم از این سنخ هستی؟!

این بیان در عین حال كه برای فرونشاندن خشم منصور بود هم او را موعظه ای بود و هم سؤالی كه آیا تو با این مقام خلافت می توانی به صفات انبیاء سلف درآئی؟!

«فقال المنصور الی یا اباعبدالله و انت عندی البری الساحة السلیم»

گفت یا اباعبدالله نزدیك تر بیا تو از این سخنان كه مردم می گویند بری هستی و ساحت تو مقدس تر از این پیرایه ها است.

لحن امام صادق به كلی حال منصور را عوض كرد و اول با خشم به نام جعفر امام را



[ صفحه 288]



مخاطب قرار داد ولی این لحظه به كنیه خطاب نمود یا اباعبدالله تو اهل غائله و فساد نیستی - «جزاك الله من ذی رحم افضل ما جزی ذوالارحام عن ارحامهم».

خداوند جزای خیری كه به بهترین خویشاوندان می دهد به تو عنایت فرماید كه بهترین رحم و خویش من هستی - آنگاه دست خود را گشود امام را در آغوش گرفت و بوسید و پهلوی خود نشانید - و دستور داد عطردان او را آوردند مقداری عطر به محاسن امام و صورت او مالید سپس گفت «فی حفظ الله و كلائته» امام را مرخص نمود و به ربیع گفت لباس و جایزه برای اباعبدالله حاضر كن و او را محترما معززا به منزل برگردان.

«ثم قال بالمتحفه فاتی بدهن فیه غالیة فطیبه بیده ثم قال فی حفظ الله و كلائته ثم قال یا ربیع الحق اباعبدالله جائزة و كسوة و قال انصرف یا اباعبدالله فی حفظ الله و فی كنفه». [2] .

در روایت دیگر است كه در مدینه به حاجب خود گفت یادت باشد در هنگام حركت تو تنها با من باش و اباعبدالله را خبر كن با ما بیاید و برو نزد او بگو.

«و قل له هذا ابن عمك یقرئك السلام و یسئلك المصیر الیه فی وقتك هذا فان سمع بالمسیر معك: و ان امتنع بعذر او غیره فاردد الامر الیه فی ذلك».

برو به او بگو این خلیفه پسر عم تو است كه به تو سلام می رساند می گوید راه شما از كدام طرف است و ممكن است با جوانمردی در این راه همراه منصور باشی اگر قبول كرد فبها و الا او را برگردان تا درباره او تصمیمی اتخاذ كنیم.

ربیع می گوید به درب خانه اباعبدالله صادق رفتم دیدم در حال سجود تنها به عبادت مشغول است من تأمل كردم كه با او سخنی بگویم تا شاید سجده و نماز او تمام شود - چون نمازش تمام شد گفتم «السلام علیك یا اباعبدالله فقال و علیك السلام ما جاء بك فاخبرته الخبر».

«فقال علیه السلام یا ربیع الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و لا تكونوا كالذین اوتوا الكتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم الخ»

این آیه را تا چند آیه دیگر تلاوت فرموده كه مفادش این است از خدا بترسید و مانند ملل گذشته با شنیدن آیات قرآنی قسی القلب نباشید.

بعد فرمود «ویحك یا ربیع افامن اهل القری ان یأتیهم بأسنا بیاتا و هم نائمون او أمن



[ صفحه 289]



اهل القری ان یأتیهم بأسنا ضحی و هم یلعبون. افامنوا مكر الله و لا یأمن مكر الله الا القوم الخاسرون».

«ثم قال و علیه السلام ثم اقبل علی صلاته ثم صرف الی وجه فقلت هل بعد السلام شی ء؟ فقال قل له؟ (أرأیت الذی تولی و اعطی قلیلا و اكدی اعنده علم الغیب فهو یری)».

آنگاه ربیع عرض كرد دعائی به من تعلیم فرما كه در هنگام خوف بخوانم فرمود چهار دعا است كه از خداوند پنهان نمی ماند - و مستجاب می گردد.

«دعاء الوالد لولده و الاخ بظهر الغیب لاخیه و المظلوم و المخلص».

فرمود دعای پدر در حق فرزند - دعای برادر ایمانی در غیاب برادرش - دعای مظلوم در حق ظالم - دعای مخلص كه از خلوص نیت در كار خود و دیگران دعا كند.

ربیع برگشت و امام را به حال خود در عبادت و نماز گذاشت و به منصور گفت او در حال نماز بوده و این آیات را خواند كه حاصلش این است.

خداوند ملتهائی كه با شنیدن آیات الهی باز انحراف پیدا می كند و به قساوت و گوش كری می پردازند راه ضلالت و گمراهی می پیمایند آنها را به عذاب دردناكی خواهد گرفت - چه بهتر كه راه اطاعت و عبادت پیش گیرند و به آزار و اذیت خلق نپردازند.


[1] عيون الادب و السياسه ابي الحسن علي بن عبدالرحمن بن هذيل ص 163.

[2] صفوة الصفوة ابن جوزي ص 96 ج 2 - فصول المهمه ابن صباغ ص 307.